خاطراتی از شهید حسن حسنان

شهید حسن حسنان و مهاتما گاندی

خاطراتی از مادر شهید -مادران غریب

خاطراتی از پدر شهید

مشاهده همه موضوعات مرتبط....

About Daihassan:

daihassan is a name,
in persian language
we call our uncle
"DAEI"or "DAI"
& daihassan is
name of my uncle

"Martyre Hassan Hosnan"

i hope whose soul
and all of martyr
may be happy
Saeed Iranpour

 

یک نما

تصاویری از شهید حسن حسنان

تصاویر مذهبی

تصاویر ی از ایران

...مشاهده همه موضوعات مرتبط

only search www.daihassan.com
رایانه و دانلود

نکاتی درباره رایانه

دانلود نرم افزار از سایتهای فارسی

دانلود نرم افزار از سایتهای لاتین

نرم افزارهای موبایل

.....مشاهده همه موضوعات مرتبط

ورود اعضا

خاطراتی از مادر شهید حسن حسنان-مادران غریب

 

 

بنام خدا

خدا همه رفتگان رو بيامرزه

وقتي داييم اسموني شد

پدرش چند ماه بيشتر دوام نياورد

همونطور كه داييم در حياتش به پدرش گفته بود بابا اماده باش كه

بريم اون دنيا …..پيش فرزندش رفت

و مادر بزرگم موند تنها در داغ فرزند شهيدش

ميخوام درباره مادربزرگم براتون بنويسم

نه به خاطر نسبتش با من بلكه به عنوان نماينده اي از مادران بزرگوار شهيد كه واقعا غريبند…

..مادران غريب

همه ميگفتن كه مادربزرگم هم دوام نمياره اما سالهاي سال با داغش سوخت و موند

بعضي ناراحتيها باگذشت زمان ازبين ميره يا لااقل كم اثر ميشه

مادر بزرگم ميگفت داغ فرزند روز به روز سختره …

تا چهلم شهادت داييم با ما به بهشت حضرت زهرا س ميومد

بعد گفت دوست داره تنها باشه و تنهايي سر خاك فرزندش بره…

بااينكه ما هم شب جمعه ها راهي بهشت زهرا س بوديم ولي تنها ميرفت

اون زمان رفتن به بهشت زهرا س هم به راحتي الان نبود…….از......

…به ميدان امام حسين ع …ميدان خراسان و شوش و شهرري و بهشت حضرت زهرا س

براي مادر بزرگ اتاقي در بالاي ساختمان يكي از اقوام ساختيم ….

ادم خيلي عجيبي بود

يه زماني پير مراد گفته بود خانواده شهدا چشم و چراغ اين ملت هستن…

….از بنياد شهيد نامه اي اومد كه مادربزرگم به زيارت خانه خدا مشرف بشن…

…..گفت به اين سفر نميرم چون شايد برخي از مردم راضي نباشن

خيراتش هم يه جور ديگه بود

هميشه ميگفت نميدونيد دردل ما مادران شهيد چه داغ و سوزيه

تابستونها به ماپول ميداد ميگفت ببريد براي خريد يخ بديد به مسول منبع اب مسجد محلمون

ميگفت سعيد دل من از اتش داغ درحال سوختنه بريد بديد يخ براي اين منبعهاي اب بگيرن

تا مردم توي اين تابستون دلشون خنك بشه…

براي ما نوه ها مادر بزرگ يه صفاي ديگه داشت

تابستونها كه مدرسه نداشتيم سر خوابيدن خونه مادر بزرگ دعوا بود

…..هميشه از خودم ميپرسيدم اين مادر بزرگ كي ميخوابه

هر وقت كه از خواب پاميشديم بيدار بود

بعضي وقتها وقتي بيدار ميشديم و ميديديم چادر سفيدي به سر داره و نماز شب ميخونه

ديگه خوابمون ميپريد

سعي ميكرديم بدون اينكه بفهمه نگاهش كنيم…..

قران خوندنش هم يه جور ديگه بود

ميگن بهتره قرايت قران به روش ترتيل باشه ويا خوندن قران باسوز

..مادربزرگ قرايت قرانش هردو حسن رو داشت

تقريبا همه نوه ها قران رو از اون ياد گرفتيم

يعني قبل از رفتن مدرسه سوره هاي كوچك رو ميگفت و حفظ ميكرديم

….اولين سوره اي كه ياد گرفتم سوره مباركه ناس بود….با معلمي مادري كه بزرگ بود

فرزندش جزو اولين شهدا بود .

.ميگفت وقتي مادران شهيد رو ميبينم دلم اتيش ميگيره

ميگفت يه مثل مني مادر شهيد بود

حالا هر كوچه اي نام شهيدي داره و هر شهيدي مادري دلسوخته….

تقريبا هرشب همه ميرفتيم پيش مادر بزرگ ولي شبهاي جمعه مادر بزرگ يه جور ديگه بود

وقتي از سر خاك داييمون ميومد…..

خدا همه رفتگان رو بيامرزه مادربزرگم خدابيامرز همه 5شنبه ها ميرفت سر خاك فرزندش يه شب جمعه اي برامون گفت :چند وقته يه شهيد اوردن مادر ش از كنار خاك فرزندش جدا نميشه حقيقتش خيلي تعجب كرديم

اخه مادر بزرگم ميگفت گويا شبها هم كنار مزار شهيدش ميخوابه

فرداش عازم بهشت زهراس شديم پرس و جو كرديم تا مزار اون شهيد رو پيدا كنيم

رفتيم و ديديم اون مادر كنار مزار شهيدش فضايي رو گرفته به اندازه يه قبر با شيروني براي خودش يه اتاقكي درست كرده…….اره اون مادر بعداز شهادت فرزندش ديگه از كنار مزارش به منزل نرفته بود اطرافيانش هم نتونسته بودن اونو متقاعد كنن ……چند هفته اي گذشت يه شب جمعه اي مادر بزرگم گفت اون مادر شهيد ديگه شبها تو بهشت زهرا س نميخوابه علت رو پرسيديم گفت :

فرزندش رو تو عالم رويا ديده ازش خواسته شبها رو بره خونه ……….

..گويا بهش گفته بوده شبهايي كه همه رو ميبرن نزداقا امام حسين ع به اون شهيد ميگن شما مهمون داريد نزد مادرتون بمونيد.....

از فرداي اون روز اون مادر داغديده ديگه شبها رو به منزل ميرفتن و صبح زود بعد از نماز عازم بهشت زهرا س ميشدن ………..درست يادم نيست يه هفته يا دوهفته بعد اخر شب جمعه اي وقتي به ديدن مادربزرگم رفته بوديم گفت اون مادر بالاخره به ديدار پسرش رفت .و سالهاي بعد هم مادربزرگم ......

خدا ميدونه بر مادران و پدران شهيد چه گذشته و چه ميگذره …و خدا بهشون صبر در دنيا و حشر در اخرت عطا كنه………..

از خدا بخواهيم به حق شهيدان ايران زمين غبار جهل و گناه .كينه و بد خواهي. بخل و حسد و هر انچه بدي و زشتي است از دلهاي ما و مردم نازنين ايران بزدايد و دلهاي ما را بهم نزديكتر گرداند و توفيق بده به بديهاي ديگران نگاه نكنيم و عمل بد بعضي رو به حساب دين و اسلام نگذاريم

اسلام به ذات خود ندارد عيبي........هر عيب كه هست از مسلماني ماست

و از خداي مهربون بخواهيم تو فيق بده قدر دان زحمتها رنجها دردهاي كساني باشيم كه براي اسودگي ما زحمت كشيده و زحمت ميكشن

و خدا شهيدانمون رو با اقا امام حسين ع محشور كنه ...... به اميد ظهور اقا و مولاي ما غمگسار دلهاي شكسته درداشناي واقعي همه

 

شهيد حسن حسنان و مهاتما گاندي

يادش به خير .خيلي مطالعه ميكرد ،با اينكه سن زيادي نداشت ولي با افكار و عقايد گوناگون آشنا بود.مادرم تعريف ميكرد روزي وارد اتاق برادرم(شهيد حسن حسنان) شدم بر ديوار اتاق چهره مردي سيه چرده و لاغر اندام مشاهده كردم ماتم برده بود كه توي اين دوره زمانه كه معمولا جوانها عكسهاي هنرپيشه و خواننده و فوتباليست را بر در و ديوار ميزنند انتخاب پيرمردي نحيف و لاغر اندام به عنوان پوستر اتاق به نظرم كمي عجيب ميومد... با تعجب از برادرم سئوال كردم چرا اين عكس را به عنوان پوستر بر ديوار زدي؟ .......با مهرباني لبخندي زد و گفت: از اين پيرمرد ميترسي؟ .....ميدوني اين پيرمرد با اين تن ضعيف و رنجور چه كرده؟ و.......درباره شخصيت مهاتما گاندي و مبازه ايشون در مقابل استعمار انگليس و.....با لحني دلنشين در مدت چند دقيقه اي صحبت كرد و.............

از زمان گفتگوي مادرم با برادر شهيدش سالهاي زيادي ميگذره و وقتي آدم جملات زيباي مهماتما گاندي را در رابطه با امام حسين ع ميشنوه كه پيروزي قيام مردم هند را به علت درس گرفتن از امام حسين ع ميدونه

و بيان ميكنه كه:

"از حسين بن علي ع آموختم كه چگونه مظلوم با شم و چگونه بر ظالم بتازم"

متوجه ميشه كه شهدا با شناخت زندگي كردند و با شناخت رفتند ..........و مانند ستاره راه را نشان ميدهند.

."و بالنجم هم يهتدون"...قرآن كريم....

 

 


 

 

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_mostread/helper.php on line 79

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_mostread/helper.php on line 79

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_mostread/helper.php on line 79

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_mostread/helper.php on line 79

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_mostread/helper.php on line 79

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_latestnews/helper.php on line 109

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_latestnews/helper.php on line 109

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_latestnews/helper.php on line 109

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_latestnews/helper.php on line 109

Warning: Creating default object from empty value in /home/daihassa/public_html/modules/mod_latestnews/helper.php on line 109
منوی اصلی
هر روز با آیه ای از قرآن مجید
دایی حسن

در فرهنگ ما ایرانیها یکی از عزیزترین

افراد خویشاوند دایی محسوب میشه

این سایت به یاد:

دایی شهیدم

"حسن حسنان"

بنا شده امید که خداوند روح بزرگوار

شهیدانمان را شادتر بگرداند. آمین

دعا و نیایش

دعا و زیارت

اذان با نوای موذنهای مختلف

دانلود فایل صوتی دعا و نیایش

.....مشاهده همه موضوعات مرتبط

قرآن مجید
مشاهده بهتر سایت

برای مشاهده بهتر صفحات سایت مرورگرهای زیر پیشنهاد میگردد

Google Chrome گوگل کروم
 Mozilla Firefox فایرفاکس