خاطره ای از شهید حسن حسنان
به نقل از مرحوم قدمعلی طالبی
هر وقت فرصتی براش پیش میومد سری به اقوام میزد..براش موقعیت شغلی و زندگی افراد هم فرق نمیکرد..با اینکه مترجم اول سفارتخونه بود...........توی کارخانه تلفن سازی (شرکت تلفن سازی ایران) کار میکردم یه روزی دیدم با دوچرخه کورسی اومده محل کارم.... از نارمک تا خیابان درختی در تهرانپارس...احوال پرسی و کرد و جویای احوالمان شد....بعد درباره نوع استخدام و گزینش کارگرها پرسید ..معتقد بود باید کارفرما به دنبال کارگر و مجری بیاد ..نه اینکه کارگر در به در به دنبال کار بگرده.....